جواب معرکه
موضوع :باغ
با صدای مادرم که اسمم را صدا میزند از خواب بیدار میشوم و از ماشین پیاده میشوم و به سمت باغ میروم.
نسیم سردی میوزد که باعث میشود بوی خوش گلها در باغ بپیچد،برگ ها در دستان نسیم از سویی به سوی دیگر می روند و صدای کلاغ ها سکوت باغ را می شکند.به آسمان خیره میشوم آسمان صاف و بدون ابر است و درختان بلند و پربار مانند نقاشی های زنده به نظر می رسند.زیر سایه درختان می نشینم و به چشمه ی کوچکی که از وسط باغ می گذرد خیره می شوم. دستم را درون آب فرو می برم خنکی آب حس خوبی به من تزریق میکند. پس از چند دقیقه دستم را از آب بیرون می آورم و از روی چمن ها بلند می شوم،گل ها توجه ام را جلب میکنند؛گلهایی به رنگ زرد ،سفید و قرمز.هر کدام زیبایی خودشان را دارند مخصوصا وقتی که در نور خورشید غرق شدهاند؛پروانه ها و زنبور ها در اطراف گلها پرواز میکنند و زیبایی بیشتری به باغ می دهند.
این باغ شاهد تغییر فصل ها بوده است از گلهای بهاری که با انرژی و تازگی می رویند تا برگ های پاییزی که زمین را پوشش می دهند و درختانی که از یک نهال به این درختان عظیم تبدیل شده اند.از نظر من باغ کتاب زندگی است که هر روز صفحه ی جدیدی از آن را ورق می زنیم.
تاج بده از گوگل ننوشتم